حمید رضاحمید رضا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

عسل خود شیرین ما

سال نو مبارک

نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست اگر هم کوتاه ترین شبش یلدا باشد ...........   سال نو را به تمام دوستان نی نی وبلاگ تبریک می گویم و امیدوارم سال خوب و پر برکتی داشته باشید وهمیشه لبانتان به خنده آراسته باشد !!!!!!!!!!!     امسال سال تحویل خیلی عجله ای بود آخه مامان اینا شبش از مکه اومده بودن و صبح مهمون داشتیم ساعتای 9-9.30سال تحویل بود ما خیلی عجله عجله یه سفره ای پهن کردیم هنوز داشتیم سفره هفت سین رو آماده میکردیم که سال تحویل شد و ما سریع نشستیم و دعا کردیم ولی اصلا نفهمیدیم چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟             ...
25 فروردين 1391

12روز دوری از مامان و بابا!

دو هفته به عید بود که مامان و بابا  رفتن به واسه حج عمره باید خودشون رو آماده میکردن و می رفتن و حمید رضا باید با من می موند واسه همین حمیدرضا یک سال و 5ماه داشت و مامانم مجبور بود اون رو از شیر بگیرن من که تهران بودم مامانم اون رو از شیر گرفته بودن واسه همین نمیدونم چه جوری از شیر گرفته شده بوده ولی مامانم میگه خیلی اذیت میکرده و گریه میکرده بلاخره  وقتی برگشته بودم حمید رضا دیگه شیر نمی خورد و میگفت جیجی پپل داره و فقط آبمیوه انبه میخورد و شیر گاو !مامان و بابا کمکم حاضر میشدن واسه رفتن .روز 12/12ما رفتیم مشهد آخه پرواز شون از مشهد بود و آبجی اکرم وحسن آقا هم وسایل هاشون رو جمع جور کردند وآماده رفتن! شب پرواز مامان اینا ب...
25 فروردين 1391

یک روز تفریحی به کاخک !

مامان اینا که از مکه اومدن آبجی اکرم هم اومده بود گناباد چند روز بعد از اومدنشون حسن آقا اومد مشهد سر کارشون ولی آبجی اکرم موند  و ما هم با آبجی اکرم  هر روز میرفتیم بیرون یه شب قرار شد بریم کاخک جای شما خالی خیلی خوش گذشت بابا می خواست جوجه درست کنه و باید آتیش  می کردند حمید هم هر کار میکردیم از کنار آتیش نمی رفت کنار و می گفت من آتیش کنم  کمک بابا بکنم ! اینم عکسای حمید رضا از کمک به بابایی     ...
8 فروردين 1391
1